امروز بد نبود نه خوب بود نه بد .توی مدرسه کلا بیکار بودیم ولی امتحان داشتیم .امتحان خوب بود کلیم تقلب کردیم
.بعدش برامون زیارت عاشورا اوردن یه اقا خوند منم کلی دعا کردم به عشقم برسم و باهم صمیمی باشیم و بشیم مث قبل
تا میومدم گریه کنم دوستام نیگام میکردن نمیذاشتن .حالا بگذریم زنگ اخرم که کلا روی حیاط بودیم . کلا از مدرسه بگذریم .الان خونم و منتظر عشقم بیاد باهم ناهار بخوریم و لالاکنیم اخه رفته سرکار
ناراحتم که رفته سرکار اخه نمیتونم ببینم عشقم سرکار داره عرق میریزه و توی گرما و سرما کار میکنه بعد من توی خونه جلوی کولر لم دادم و هیچکار نمیکنم و از پولی که با جون کندن بدست اورده بخورمو بخوابم
نرو سرکار عشقم اخه من که ازت پول نمیخوام هیچی ازت نمیخوام من فقط میخوام کنارم باشیو عاشقانه باهام رفتار کنی من نه پول میخوام نه کادو نه شارژ نه گل هیجی نمیخوام
. میشه نری سرکار ؟ خواهش بخاطر من
میشه تابستونا بری سرکار خواهش میکنم بخاطر من
الان ساعت 15:15 دقیقه نیم ساعت دیگه عشقم میاد خونه خدا زودبگذره
کاش حرفامو میخوند و میفهمید چقدر از این موضوع زجر میکشم
اخه چرا میری نرو خواهش
خواهش نرووووووووووووووووووووووووووووو
خب حالا منتظرشم بیار پیشم و راضی بشه نره سرکار
خدا حرفامو و منظورمو بفهمه و نره سرکار خدایا التماس
نظرات شما عزیزان:
shabnam 
ساعت15:09---24 فروردين 1392
وبلاگ خوبی داری امیدوارم موفق بشی